یاسر نازنین پروانه ای از میانمان رفت…
چند ماه قبل با دلی شاد و با لبی خندان صبح طلوع نکرده آرزوی کوچکش را در یک ماشین جای دادیم و راهی مازندران شدیم. خدا میداند چه قدر خوشحال بودیم، آخر نمیدانید چه قدر دیدن دارد لحظهای که یک پروانه به آرزوی دلش میرسد
چه میدانستیم کوتاه بودند عمر خوشیها
چه میدانستیم چند ماه بیشتر دوام نمیآورد دل آرامی ما و یاسر ما
یاسر چند سال بود که با زخمهای پروانهای دوست بود. با همین چهره معصوم امید یک محل بود…یک مغازه را میگرداند. به قول پدرش که در فیلم خواهید دید از وقتی ویلچر داشت مسئولیت خرید نان را قبول کرده بود. چه قدر سخت است گفتن این جملات…فرقی نمیکند برای ما از دست دادن تمام پروانهها غمیست جانکاه، غم تمام وجودمان را میگیرد، خانهمان سیاهپوش میشود و دلمان عزادار
وظیفه ماست که در تمام لحظهها همدل و همراه خانوادههای عزیز پروانه ای باشیم.
برای همین هفتم اردیبهشت همراه با تیم مددکاری خانهای بی راهی مازندران شدیم تا به رسم ادب و احترام و انسانیت با حضورمان قدری از گرد غم نشسته بر چهره شان را پاک کنیم.
یاسر دوست داشتنی، آرام و عزیز بود. برای همین به محض اینکه پا در منزلشان گذاشتیم جای خالیاش به شدت خودنمایی میکرد. حالا دیگر جای خالیاش با هیچ چیز پر نمیشود…
برای خانواده محترم یاسر نازنین از خداوند متعال صبر، سلامتی و آرامش خواهانیم و برای یاسر عزیز همنشینی با اولیای خدا
از همراهی شما عزیزان بینهایت سپاسگزاریم. بر ما ببخشایید اگر گاهی خاطرتان مکدر میشود اما ذات کار ما چنین است نه سراسر غم است نه سراسر شادی و زیبا همین است که در تمام لحظات کنار هم باشیم.
شما هم میتوانید برای خانواده محترم یاسر پیامی تسلی بخش بفرستید. به راستی همدلی زیباست.