از تهران تا ماهشهر؛ داستان یک بی اعتنایی

بــامشکــلات بیمــاران آشنــا شویــد

خانه ای بی

می‌گویند تاریخ تکرار می‌شود. بلی درست است گاهی تاریخ بیرحمانه تکرار می‌شود و این ماییم که بی تفاوت، بی اعتنا و خنثی تکرار رویدادها را به نظاره نشسته‌ایم. به یاد شب‌هایی می‌افتم که نفیسه فرزندم و یا زیبا دخترم در اثر عدم‌ پذیرش بیمارستان در بدترین شرایط ممکن جان باختند. حالا نوبت به احمد نازنین […]

می‌گویند تاریخ تکرار می‌شود. بلی درست است گاهی تاریخ بیرحمانه تکرار می‌شود و این ماییم که بی تفاوت، بی اعتنا و خنثی تکرار رویدادها را به نظاره نشسته‌ایم.
به یاد شب‌هایی می‌افتم که نفیسه فرزندم و یا زیبا دخترم در اثر عدم‌ پذیرش بیمارستان در بدترین شرایط ممکن جان باختند.
حالا نوبت به احمد نازنین پروانه‌ایم رسید.
شاید نگارش این واژه ها یا این جملات دشوار باشد اما من نمی‌نویسم که واژه‌ها آرامش را بر چشمان کسی بیاورد. من‌ می‌نویسم که خواب را از چشمان خواب آلود برباید.
پس با من همراه باشید
بیماران پروانه ای از بدو تولد با سختی و رنج‌همراه‌اند
منصفانه نیست که در زمان اوج دردها و عفونت هایشان از آنان روی برگردانیم. منصفانه نیست در واپسین لحظات زندگی در بیمارستان‌ها پذیرش نشوند. از احمد می‌گویم. احمد پسر نازنینم با همین‌ شرایط رو به رو شد.
بعد از اینکه به من خبر دادند به محض اطلاع راهی ماهشهر شدم. بعد از آن سریعا به سربندر حرکت کردیم. مسلمان مسلمان نیست اگر احمد را در چنین حالی می دید و قلبش آتش نمی‌گرفت. خانواده محترمش گزارش دادند با وجود درخواست‌های فراوان و تماس با اورژانس هیچ آمبولانسی برای آنان جهت انتقال احمد به بیمارستان فرستاده نشد.
سوال من این است که چرا در یکی از ثروتمندترین شهرهای ایران هیچ گونه امکانات پزشکی نباید وجود داشته باشد؟؟
عاقبت با وجود پیگیری‌های فراوان و مذاکرات تلفنی با مسئولین، احمد را با مشقت فراوان از سربندر با آمبولانس به بیمارستان منتقل کردیم و چند ساعت بعد…
من مانده‌ام چرا چنین باید باشد…
آقای رئیس جمهور روی صحبتم با شماست
چگونه فریادهای یک ملت را نمی شنوید؟
چگونه ممکن است از کنار این حجم از بی عدالتی و بی‌تفاوتی بگذرید و ساده رد شوید.
چگونه ممکن است فقر را، بیکاری را، تورم را و بیماران ‌خاص را نبینید؟
چگونه ممکن است درد هموطنان شما درد شما و درد کابینه‌تان نباشد؟؟

شما با وعده سبز امید، آقای رئیس جمهور شدید. حالا تنها چیزی که اینجا موج نمی زند امید است
اینجا نه تنها از امید که از خیل دیگر وعده های شما خبری نیست که نیست.
پیشنهاد می‌کنم از پشت میز بلند شوید و به میدان بیایید
وضعیت مردم را از نزدیک ببینید. اقدام کنید. بگذارید امید، رفاه و حق مردم به مردم بازگردد.
احمد از میان ما رفت. غریبانه هم رفت اما حالا هم می‌شود کاری کرد که دیگر تکرار نشود. می شود ورق را برگرداند…
پ ن: جا دارد از همکاری صمیمانه جناب آقای دکتر شادنوش، جناب آقای دکتر جان بابایی و جناب آقای دکتر رضایی که در انتقال احمد عزیز به بیمارستان خارج از ساعت اداری با ما همکاری کردند تشکر و قدردانی کنم.
ارادتمند؛ سیدحمیدرضا هاشمی گلپایگانی

موضوعات مرتبط

با این مقاله مطالعه کنید

اخــــبار و مقــــالات مرتبــــط

بـــا مـــا همـــراه خواهـــید بـــود